قـــــر و قـــــاطـــــی
تفاوت دختر پسرا، طنز و خنده بازار، اس ام اس های زیباو ...

یه بنده خدایی بود که این داستانو اینطوری تعریف میکرد که میگفت:...

دوستم مژگان با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!

از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ...

مژی هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژی کوبید و گفت :
منو چی فرض کردی؟

اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟

و اینگونه بود که مژی هنوز مجرد است...



           
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 16:10


پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند،

در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!
 



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 22:15
علی افروخته


پسر عمه ام رَپِـر شده است / اهل ژست و ادا و قِـر شده است

صورتش را سیاه کرده خفن /خط ریشش رسیده تا گردن

ته صدایش گرفته و خشن است / عشق تیپ و قیافه فَشِن است

نه دلش می کشد به مایه ی شور / نه سه گاه و نه دشتی و ماهور

نه دهل می شناسد و گیتار / نه کمانچه نه دایره نه سه تار

نه تب عشق و جام مِی دارد / نه هوای دِلِی دِلِی دارد

نه که فهمیده معنی رپ چیست / رپ به معنای واقعی این نیست

هیچ چیز از هنر نمی داند / کارهای سخیف می خواند:

«مانتو ی تنگ و دامن کوتاه / تاپ سِک...»لااله الا الله!

وضع و حالش اگرچه ناجور است / شده دلخوش به این که مشهور است

شده معروف بین نسل جوان / صاحب نام و شهرت و عنوان

عشق نسرین و نرگس و رعناست / پس از او انتقاد بی معناست

گرچه از هر لحاظ تعطیل است / مایه افتخار فامیل است!



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 21:57
علی افروخته

خوردن زعفران موجب خنده می شود خریدن زعفران موجب گریه!

بری دیگه برنگردی! در حاشیه سفرهای استانی مادرزن عزیزم

قدیم ها که بالش نبود زیر سر کسی هم بلند نمی شد.

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/ گفتمش ای دل من! جام جم یک یا دو؟

خیابانی باید شناگر می شد. نفسش خیلی زیاد است.

شادی کنید اما نه اونجوری! (انجمن فرهنگ سازی در لفافه)



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 21:35
علی افروخته

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه. وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره. یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟” زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:51

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگه برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. تو ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدوم یه بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشون یک بلیط خریدند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشونت بدیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشون قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار اومد و بلیط ها را کنتر کرد. بعد، در توالت رو زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط اومد بیرون، مامور قطار اون بلیط رو نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این رو دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بود.  

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند تو بازگشت همان کار ایرانی ها رو انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشون پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که اون سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشونت بدم. 

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون اومد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:46

یکی از دوستان که مدتی پیش به عنوان مدرس در یکی از دانشگاه ها مشغول به کار شده بود از خاطرات دوران تدریسش نقل میکرد:

سر یکی از کلاس هایم  توی دانشگاه ،  دختری بود که دو ، سه جلسه اول ،ده دقیقه مانده بود کلاس تموم بشه ، زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت :

استاد ! خسته نباشید !!!

البته من هم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و توجهی نمی کردم!

یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش ! به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :

خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!

همه کلاس منفجر شدن از خنده ،

نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!

هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:35

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟
پسر: آره عزیز دلم . . .
دختر: منتظرم میمونی ؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .
دختر: خیلی دوستت دارم . .
پسر: عاشقتم عزیزم . .
.
.
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد ..
پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . .
دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت ؟
پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده ؟
دختر: بی درنگ یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه چرا ؟؟؟؟؟!!
چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . .


پرستار: شوخی کردم بابا !! رفته دستشویی الان میاد



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:27

اعتراف میکنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن که برم سر کلاس

***

میخواستم بگم دارم میرم کلاس، ولی نگران بودم مامانم مثل همیشه گیر بده که ناهار بخور بعد برو ..خلاصه.. حاضر شدم و با نگرانی گفتم مامان دارم میرم دانشگاه.. استثنائاً ایندفعه1 کلمه گفت باشه
گفتم عجب مادر فداکاری، نمیگه بچش ناهار خورده نخورده؟! گرسنه بره دانشگاه آخه؟
از اونجا بود که فهمیدم دچار یک نوع خود درگیری بدخیم ام

***

گوگل پسره یا دختر؟
خب اون بدون شک دختره
چون اجازه نمی ده یه جمله ای رو کامل کنی
از همون اول شروع می کنه به حدس زدن
و همچنان حدس زدن
لامصــب بعضی وقتا حدسایی میزنه
که دهن آدم وا میمونه
مخصوصا وقتی یکی کنارت نشسته باشه

***

دقت کردین وقتی پسرها دانشگاه قبول میشن سریعا ، یه باشگاه بدنسازی ثبت نام میکنن ؟ خواستم از همین تریبون بهشون خسته نباشید بگم

***

دیروز رفتم توی آسانسور جدید خونمون ، دیدم یه دکمه داره به اسم GF فکر کنم واسه طبقه اون دختر همسایمون باشه که خیلی ملسه



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:14

با تو ای درس شبی باز از این خانه گذشتم
همه شب خیره شدم ثانیه ای چشم نبستم
شوق یک نمره ی بیست باز پدیدار شد اندر رخ زردم
باز افزود دو صد درد ب دردم
یادم آمد ک شبی با تو در این خانه نشستم
اولین بار در آن ترم,ک یک جزوه ب دستم
جزوه را مرتبه ها باز همی کردم و بستم
یادم آمد تو ب من گفتی از این بیست حذر کن
لحظه ای چند ب آینده نظر کن
آه!آینده برای تو گران است
تو ک امروز ب یک بیست امیدت نگران است
باش فردا ک دو پایت پس استاد روان است
تا فراموش کنی,چندی از این نمره حذر کن
با تو گفتم:حذر از بیست ندانم
گذر از نوزده هرگز نتوانم
اشکی از چشم فرو ریخت
نوزده ناله ی تلخی زد و بگریخت
هجده آهسته ز افکار من آهنگ سفر کرد
شب و سرما و من و ترس
همه دل داده ب یک پانزده از درس
روز اول ک ب صد شوق ز کنکور گذشتم
شاد و خندان ب سوی خانه دویدم
خویش را عالم از این دهر بدیدم
تو ب من پند بدادی,نشنیدم نشنیدم
باز گفتم ک تو آسانی و من عالم دهرم
میتوانم ک بگیرم ز تو من پانزده آسان
یادم آمد ک از این صفحه ب آن صفحه پریدم
سوی هر درد ک رفتم ب دوایی نرسیدم
پای در خواب کشیدم
صبح شد زیر پتو آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتم دگر از درس خبر هم
نکند یازده بر بنده گذر هم
با ده اما,ب چ حالی من از این ترم گذشتم

 

ارسال شده توسط یکی از دوستای خوبم



           
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 13:58
علی افروخته

باید تورو پیدا کنم شــــــاید هنوز هم دیر نیست

تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست

بــــــــــــا اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی

باید تورو پیدا کنم تــــــــــو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل مـــــــــن میتونه آرومت کنه

اون لحظه های آخــــــــــر از رفتن پشیمونت کنه

دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به مـــــــن فکر میکنی حس میکنم از راه دور

آخر یه شب این گریه ها ســـــــــوی چشامو میبره

عطرت داره از پیرهنی کـــــــــــه جا گذاشتی میپره

باید تو رو پیــــــــــــــــــــــدا کنم هر روز تنها تر نشی

راضی به با مــــــــــــن بودنت حتی از این کمتر نشی

 



ادامه مطلب ...


           
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 13:8
علی افروخته


مردانگی ات را با شکستن دل دختری
که دیوانــــه ی توســــت ثابت نکــن
مردانگی ات را با غروربی اندازه ات به دختری
که عاشق توست ثابت نکن
… … مـردانگی اینهـــــــا نیســت
مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده
که دختری با تکیه به غرور تو
در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد ..
 



           
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 12:46
علی افروخته

از معلم دینی پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت حرام است

از معلم زبان انگلیسی پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت همان love است

از معلم هندسه پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت پاره خطیست مماس بر قلب عاشق

از معلم جبر و احتمال پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت محاسبه ایست که احتمال آن کم است

از معلم جغرافیا پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت مواد مذابیست زیر پوسته قلب

از معلم تاریخ پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت سقوط سلسله قلب

از معلم شیمی پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت تقطیر جز به جز قلب

از معلم فیزیک پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت جاذبه ایست که در میدان قلب بوجود می آید

از معلم زیست پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت حالتی است که در قلب نزدیک سرخرگ بعد از دیدن یار

بوجود می آید

از معاون پرسیدم عشق چیست ؟؟ گفت یادم بنداز این لغت را در انظباطت ذکر کنم

از مدیر پرسیدم عشق چیست؟؟ گفت اخراجی این است عشق !!!



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 10:25


دو، سه هفته قبل از عروسي، دغدغه ي خاطرش اينه كه : من چي بپوشم؟!

توي اين مدت هر روز يا دو روز يه بار " پرو" لباس داره...

اون دامن رو با اين تاپ ست مي كنه، يا اون شلوار رو با اون شال!!

ممكنه به نتايجي برسه يا نرسه! آخر سر هم مي ره لباس مي خره!!

بعد از اينكه لباس مورد نظر رو انتخاب كرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرايش صورتش و تعيين مي كنه...اگر هم توي اين مدت قبل از مهموني، چيزي از لوازم آرايش مثل لاك و سايه و...كه رنگهاشو نداره رو تهيه مي كنه...

حتي مدل مويي كه اون روز مي خواد داشته باشه رو تعيين مي كنه...مثلا ممكنه " شينيون" كنه يا مدل دار سشوار بكشه...!

البته سعي مي كنه با رژيم غذايي سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بكنه...

يه رژيمي هم براي پوست صورت و بدنش مي گيره..! مثل پرهيز از خوردن غذاهاي گرمي!

ماسك هاي زيادي هم مي زاره، از شير و تخم مرغ و هويج و خيار و توت فرنگي و گوجه فرنگي(اينا دستور غذا نيستا!!)گرفته تا ليمو ترش ( اين ليمو ترش واقعا معجزه مي كنه، به يه بار امتحانش مي ارزه!)

اين ماسك ها براي شفاف سازي!( ببخشيد سياسي شد!) پوسته...

 



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 20:45
علی افروخته

دختر بودن یعنی ...

دختر بودن يعني كله قند و لي لي لي لي ...

دختر بودن يعني الگوي خياطي وسط مجله هاي درپيت

دختر بودن يعني هموني باشي كه مادر و خاله وعمه ت هستن

دختر بودن يعني " دخترو رو چه به رانندگي ؟ "

دختر بودن يعني " شنيدي شوهر سيمين واسه ش يه سرويس طلا خريده 12 ميليون ؟"

دختر بودن يعني بايد فيلم مورد علاقه تو ول كني پاشي چايي بريزي

دختر بودن يعني نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن يعني حق هر چيزي رو فقط وقتي داري كه تو عقدنامه نوشته باشه

دختر بودن يعني "ببخشيد ميشه جزوه تونو ببينم ؟"

دختر بودن يعني " به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا"

دختربودن يعني " برو تو ، دم در واي نستا"

دختر بودن يعني لباست 4 متر و نيم پارچه ببره كه آقايون به گناه نيفتن

دختر بودن يعني "خوب به سلامتي ليسانس هم كه گرفتي ديگه بايد شوهرت بديم"

دختر بودن يعني "كجا داري ميري؟"

دختر بودن يعني " تو نميخواد بري اونجا ، من خودم ميرم "

دختر بودن يعني "كي بود بهت زنگ زد؟! با كي حرف ميزدي؟"

دختر بودن يعني اجازه گرفتن واسه هرچي ، حتي نفس كشيدن...


           
سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 20:36
درباره وبلاگ


دیشب که نمیدانستم برای کدام یک از درد هایم گریه کنم کلی خندیدم (صادق هدایت)
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قــــر و قــــاطـــی و آدرس taklord.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 309
بازدید ماه : 390
بازدید کل : 23395
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 411
تعداد آنلاین : 1

Alternative content